
عرق، امید و چرخدندههای خاموش: نگاهی عمیق به زندگی کارگری در کشورهای در حال توسعه
مقدمه: جهانی بر دوشهای نامرئی
آخرین باری که یک تیشرت ارزان خریدید، یک فنجان قهوه نوشیدید یا گوشی هوشمند خود را در دست گرفتید، به این فکر کردید که چه دستهایی آن را ساختهاند؟ در پس اقتصاد جهانیشدهی ما، در پس زنجیرههای تأمین پیچیده و ویترینهای درخشان فروشگاهها، میلیاردها انسان زندگی میکنند که با دستان خود، چرخهای این سیستم را به حرکت در میآورند. آنها کارگران کشورهای در حال توسعه هستند؛ ستون فقرات نامرئی مصرفگرایی مدرن.
صحبت از “کارگر در کشور در حال توسعه” صحبت از یک کلیت یکپارچه نیست. این عبارت، طیف وسیعی از انسانها را در بر میگیرد: از کارگر کارخانه نساجی در بنگلادش و کارگر ساختمانی در نیجریه گرفته تا کشاورز مزارع قهوه در کلمبیا و کارگر خط مونتاژ الکترونیک در ویتنام. با این حال، با وجود تفاوتهای فرهنگی و جغرافیایی، خطوط مشترکی از چالشها، مبارزات و امیدها، زندگی آنها را به هم پیوند میزند. این وبلاگ، سفری است به فراسوی آمار و ارقام، برای لمس واقعیت زندگی این چرخدندههای خاموش اما حیاتی.
۱. روزمرگی طاقتفرسا: زندگی در چرخه کار و بقا
برای بسیاری از این کارگران، روز با تاریکی آغاز و با تاریکی به پایان میرسد. ساعات کاری طولانی، اغلب ۱۰ تا ۱۲ ساعت در روز و ۶ یا حتی ۷ روز در هفته، یک هنجار است نه یک استثنا. این ساعات طولانی، نه برای پیشرفت و پسانداز، بلکه صرفاً برای “بقا” و تأمین حداقل نیازهای روزمره سپری میشود. دستمزدهایی که آنها دریافت میکنند، اغلب در سطح “حداقل دستمزد” قانونی (که خود به طرز غمانگیزی پایین است) یا حتی کمتر از آن قرار دارد و با مفهوم “دستمزد شایسته زندگی” (Living Wage) – دستمزدی که برای تأمین مسکن، غذا، پوشاک، آموزش و بهداشت یک خانواده کافی باشد – فرسنگها فاصله دارد.
تصور کنید “سارینا”، یک کارگر زن ۲۵ ساله در یک کارخانه پوشاک در کامبوج است. او روزی ۱۰ ساعت پشت چرخ خیاطی مینشیند و یک حرکت تکراری را هزاران بار انجام میدهد. گرمای کارگاه، صدای گوشخراش ماشینها و فشار برای رسیدن به سهمیه تولید، تمام انرژی او را میگیرد. حقوق ماهانهاش به سختی کفاف اجاره یک اتاق کوچک که با سه نفر دیگر شریک است و ارسال مبلغی ناچیز برای خانوادهاش در روستا را میدهد. برای او، بیماری یک فاجعه است، زیرا یک روز کار نکردن به معنای یک روز بدون درآمد است.
این فرسودگی جسمی، تنها یک روی سکه است. فرسودگی روانی ناشی از کار یکنواخت، استرس دائمی برای تأمین معاش و نبود چشماندازی برای آینده، باری سنگینتر بر روح آنها میگذارد.
۲. زندگی بر لبه تیغ: ناامنی و فقدان حمایت اجتماعی
یکی از دردناکترین واقعیتهای زندگی کارگری در این کشورها، “ناامنی” مطلق است. اکثر این کارگران در بخش “اقتصاد غیررسمی” مشغول به کارند. این به معنای عدم وجود قراردادهای رسمی، بیمه درمانی، بیمه بیکاری، حقوق بازنشستگی و هرگونه حمایت قانونی است. آنها کارگران “یک روزه” هستند؛ کارفرمایان میتوانند هر لحظه آنها را بدون هیچ دلیلی و بدون هیچگونه غرامتی اخراج کنند.
این ناامنی، آنها را در برابر استثمار آسیبپذیرتر میکند. کار در محیطهای خطرناک بدون تجهیزات ایمنی کافی (در معادن، کارگاههای ساختمانی یا مزارع سمپاشیشده)، امری رایج است. یک حادثه کوچک، یک آسیبدیدگی در حین کار، میتواند یک خانواده را به ورطه فقر مطلق و بدهیهای سنگین بکشاند. از آنجایی که سیستمهای تأمین اجتماعی دولتی ضعیف یا ناکارآمد هستند، بسیاری برای هزینههای اضطراری پزشکی یا حتی تهیه غذا، به وامدهندگان غیررسمی با بهرههای سرسامآور پناه میبرند و در یک “مارپیچ بدهی” بیپایان گرفتار میشوند.
“آکاش”، کارگر ساختمانی مهاجر در یکی از کلانشهرهای هند، این واقعیت را هر روز زندگی میکند. او صدها کیلومتر دورتر از خانوادهاش، روی داربستهای لرزان و بدون کلاه ایمنی کار میکند. او میداند که یک قدم اشتباه میتواند آخرین قدمش باشد، اما چارهای ندارد. او هیچ قراردادی ندارد و دستمزدش را روزانه دریافت میکند. اگر باران ببارد یا پروژهای متوقف شود، آن روز درآمدی نخواهد داشت.
۳. هزینههای انسانی و اجتماعی: فراتر از کارخانه و کارگاه
تأثیر این شرایط کاری به محیط کار محدود نمیشود؛ بلکه به تار و پود زندگی اجتماعی و خانوادگی این افراد نفوذ میکند.
- فروپاشی خانواده: بسیاری از کارگران، مانند آکاش، “مهاجران داخلی” هستند که برای یافتن کار، مجبور به ترک خانواده و روستای خود شدهاند. این جداییهای طولانیمدت، ساختار خانواده را تضعیف میکند و کودکان را از حضور یکی از والدین یا هر دو محروم میسازد.
- کودکان کار: وقتی دستمزد والدین برای بقا کافی نیست، کودکان نیز مجبور به ورود به چرخه کار میشوند. آموزش و پرورش به یک کالای لوکس تبدیل میشود و چرخه فقر از نسلی به نسل دیگر منتقل میگردد. کودکی که باید در مدرسه باشد، در یک کوره آجرپزی، یک کارگاه قالیبافی یا در خیابانها مشغول به کار است تا به اقتصاد خانواده کمک کند.
- سلامت: سوءتغذیه به دلیل درآمد ناکافی، بیماریهای تنفسی ناشی از آلودگی محیط کار و زندگی، و مشکلات اسکلتی-عضلانی حاصل از کار فیزیکی تکراری، بخشی از زندگی روزمره آنهاست. سلامت روان نیز به همان اندازه در خطر است؛ اضطراب، افسردگی و حس ناامیدی، سایههایی همیشگی هستند.
۴. بذر امید در خاک سخت: مقاومت، رؤیاها و عاملیت
با تمام این تاریکیها، تصویر زندگی این کارگران، تصویری از قربانیان منفعل نیست. در دل این سختیها، روح انسان با قدرتی شگفتانگیز برای مقاومت و امیدواری میدرخشد.
- مقاومت و همبستگی: اگرچه اتحادیههای کارگری در بسیاری از این کشورها سرکوب شده یا ضعیف هستند، اما اشکال دیگری از همبستگی و مقاومت جمعی شکل میگیرد. اعتصابات خودجوش، اعتراضات برای دستمزدهای معوقه و تشکیل شبکههای حمایتی غیررسمی در میان کارگران، نشاندهنده تلاش آنها برای به دست آوردن حقوق و کرامت انسانیشان است.
- قدرت رؤیا: بزرگترین نیروی محرکه برای تحمل این همه رنج، رؤیای ساختن آیندهای بهتر برای فرزندانشان است. تمام فداکاریها، تمام ساعات کاری اضافه، و تمام دردهای جسمی و روحی، اغلب با این امید صورت میگیرد که فرزندانشان مجبور به تکرار زندگی آنها نباشند. آموزش و پرورش برای نسل بعد، مقدسترین آرزوی آنهاست. سارینا تمام تلاشش را میکند تا برادر کوچکترش بتواند به مدرسه برود و روزی “کسی” شود. این رؤیا، سوخت موتور زندگی اوست.
- شادیهای کوچک: در میان این روزمرگی خاکستری، لحظات کوچک شادی و انسانیت میدرخشد. یک وعده غذای بهتر در روز پرداخت حقوق، یک تماس تصویری با خانواده در روستا، خندههای کودکان در کوچه پسکوچههای یک محله فقیرنشین، و جشنهای کوچک مذهبی یا فرهنگی، همگی یادآور این هستند که زندگی، حتی در سختترین شرایط، ادامه دارد.
نتیجهگیری: ما کجای این تصویر ایستادهایم؟
زندگی کارگران در کشورهای در حال توسعه، یک داستان ساده از فقر و استثمار نیست؛ بلکه روایتی پیچیده از مبارزه، انعطافپذیری، فداکاری و امید است. آنها صرفاً اعداد و ارقام در گزارشهای اقتصادی نیستند؛ آنها انسانهایی با آرزوها، ترسها و داستانهای منحصر به فرد خود هستند.
به عنوان مصرفکنندگان در آن سوی این زنجیره تأمین، ما نیز بخشی از این داستان هستیم. قیمت پایین یک محصول اغلب بهایی پنهان دارد که توسط این کارگران پرداخت میشود. نادیده گرفتن این واقعیت، ما را به شریک جرمی ناآگاه در یک سیستم ناعادلانه تبدیل میکند. آگاهی، اولین قدم برای تغییر است. پرسشگری از برندها درباره شرایط کار کارگرانشان، حمایت از تجارت منصفانه (Fair Trade) و تلاش برای ساختن یک اقتصاد جهانی که در آن “کرامت انسانی” بر “سود حداکثری” ارجحیت داشته باشد، وظیفهای است که بر دوش همه ماست.
چرخدندههای خاموش جهان در حال چرخشاند. وقت آن است که به صدایشان گوش دهیم.
نظر شما چیست؟ چگونه میتوانیم به عنوان یک جامعه جهانی، شرایط بهتری برای این کارگران فراهم کنیم؟ تجربیات و دیدگاههای خود را با ما در میان بگذارید.

















